12345678
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است
و آن گاه خود را کلمهای مییابی که معنایت منم و مرا صدفی که مرواریدم تویی و خود را اندامی که روحت منم و مرا سینهای که دلم تویی و خود را معبدی که راهبش منم و خود را شبی که مهتابش منم و مرا قندی که شیرینیاش تویی و خود را طفلی که پدرش منم و مرا شمعی که پروانهاش تویی و خود را انتظاری که موعودش منم و مرا التهابی که آغوشش تویی و خود را هراسی که پناهش منم و مرا تنهایی که انیسش تویی و ناگهان سرت را تکان میدهی و میگویی: «نه، هیچ کدام! هیچ کدام اینها نیست، چیز دیگری است. یک حادثهی دیگری و خلقت دیگری و داستان دیگری است و خدا آن را تازه آفریده است.» دکتر علی شریعتی نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد: و حال شب شده بود. _ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
گریه شاید زبان ضعف باشد شاید کودکانه شاید بی غرور… اما هر وقت گونه هایم خیس می شود می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم…
ليلي گفت: موهايم مشكي است، مثل شب، حلقه حلقه و مواج. دلت توي حلقه هاي موي من است. نمي خواهي دلت را آزاد كني؟ نمي خواهي موج گيسوي ليلي را ببيني؟
مجنون دست كشيد به شاخه هاي آشفته بيد و گفت: نه نمي خواهم، گيسوي مواج ليلي را نمي خواهم، دلم را هم.
ليلي گفت چشم هايم جام شيشه اي عسل است، شيرين. نمي خواهي عكس ات را توي جام عسل ببيني؟ شيريني ليلي را ؟
مجنون چشم هايش را بست و گفت: هزار سال است عكسم ته جام شوكران است، تلخ. تلخي مجنون را تاب مي آوري؟
ليلي گفت: لبخندم خرماي شيرين نخلستان است. خرما طعم تنهاييت را عوض مي كند، نمي خواهي خرما بچيني؟
مجنون خاري در دهانش گذاشت و گفت: من خار را دوست تر دارم .
ليلي گفت: دستهايم پل است، پلي كه مرا به تو مي رساند. بيا و از اين پل بگذر.
مجنون گفت: اما من از اين پل گذشته ام.آنكه مي پرد ديگر نيازي به پل ندارد.
ليلي گفت: قلبم اسب سركش عربي است، بي سوار و بي افسار. عنانش را خدا بريده، اين اسب را با خودت مي بري؟
مجنون هيچ نگفت. ليلي كه نگاه كرد، مجنون ديگر نبود.
تنها شيهه اسبي بود و ردپايي بر شن.
ليلي دست بر سينه اش گذاشت صداي تاختن مي آمد.
اسب سركش اما در سينه ليلي نبود... من به صد خواهش و منت ز خدا خواسته ام
كه در اين ساعت خير
مرغ آمين به سراغت آيد
و دعايي كه تو بر لب داري به اجابت ببرد.
اگر به موفقیت خود واقعا ایمان داشته باشید حتما پیروز خواهید شد.
دوست دارم... دیروز در کنار تو احساس عشق بود دستان کوچکت که پر از یاس عشق بود دستان کوچکت که جنون مرا نوشت این واژه های غرق به خون مرا نوشت هرجا که رد پای شما هست می روم فکری بکن به حال من از دست می روم قلبم شکسته است و هی سرد می شوم بگذار بشکند عوضش مرد می شوم دستان خسته ام به شقایق نمی رسد فریاد من به گوش خلایق نمی رسد این دست ها همیشه پر از بوی یاس نیست یا مثل چشم های شما با کلاس نیست این رسم زندگی ست بزرگ و بزرگ تر هر چه بزرگ تر و سپس هرچه گرگ تر بین خودم و آینه دیوار می کشم هرشب که پشت پنجره سیگار می کشم شاید هنوز فرصت عصیان و مرگ هست در ذهن ابرهای درونم تگرگ هست بانوی دشت های قشنگی که سوختی عشق مرا به رهگذران می فروختی چشمانتان پر از هیجان نیست نازنین این دست ها همیشه جوان نیست نازنین شاید کسی که بین غزل های من گم است در فصل های زندگی ام فصل پنجم است یا نه درست مثل خودم لاابالی است از مردمان غمزدهء این حوالی است حالا ببین علیه خودم غرق می شوم در منتها الیه خودم غرق می شوم دلشوره های سرخ دلم ناتمام ماند احساس می کنم غزلم ناتمام ماند خوش به حال آسمون كه هر وقت دلش بگيره بي بهونه مي باره ... به كسي توجه نمي كنه ... از كسي خجالت نمي كشه ... مي باره و مي باره و ... اينقدر مي باره تا آبي شه ... آفتابي شه...!!! کاش ... کاش مي شد مثل آسمون بود ... كاش مي شد وقتي دلت گرفت اونقدر بباري تا بالاخره آفتابي شي ... بعدش هم انگار نه انگار كه بارشي بوده ... انگار نه انگار كه غمي بوده ... همه چيز فراموشت بشه ...!!! كاش مي شد دلم گرفته ای دوست هوای گریه با من گر از قفس گریزم کجا روم,کجا من! کجا روم که راهی به گلشنی ندارم که دیده بر گوشود کنج تنگنا من نبسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من زمن هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک به من هر آن که نزدیک از او جدا جدا من نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی که تر کنم گلویی به یاد آشنا من ز بودنم چه افزود! نبودم چه کاهد! که گوید به پاسخ که زنده ام چرا من ستاره ها نهفتم در آسمان ابری دلم گرفته , ای دوست هوای گریه با من... خسته شدم از دستت............ به چه می خندی تو؟! به مفهومه غ م انگیزه جدایی! به شکست دل من؟ یا به پیروزی خویش! به چه می خندی تو؟! به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟! یا به افسونگریه چشمانت,که مرا سوخت و خاکستر کرد! به چه می خندی تو؟! به دل ساده من می خندی ؟ که دگر تا ابد نیز به فکر خود نیست! خنده دار است بخند... ياد دارم در غروبي سرد،ميگذشت از كوچه ي ما دورگرد داد ميزد كهنه قالي ميخرم دست دوم جنس عالي ميخرم كاسه و ظرف سفالي ميخرم گر نداري كوزه خالي ميخرم اشك در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهي كشيد بغضش شكست. اول ماه هست و نان در سفره نيست اي خدا شكرت ولي اين زندگیست. بوي نان تازه هوشش برده بود. اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بي روسري بيرون دويد گفت:آقا سفره خالي ميخري.... اين دل نوشت رو يه دوست خواست براي همين تو اين وب گذاشتم اميدوارم خوشتون بياد... كفتر جلد خونمون كفتر خوب و مهربون كفترخوب و باوفا شاه همه پرندها وقتي ميري تو آسمون نقطه ميشي توي هوا نگات به مندستاي منه تنت كجا..... دلت كجا..... معلم عزيز من گفته يه انشاء بنويس از گلاي روي زمين تا دله ابرا بنويس چي بنويسم طوقي جون حرفي نمونده واسمون انشاء كه نيست درد دله،حرفاي ساده مشكله به نام اون خداي كه واسه همه دنيا نفسه كاشكي كه فردا نرسه شباي هيچ بنده خدا نباشه مثل شبه ما به آسمون نگا كنه تا صب دعا دعا كنه كه كاشكي شب صحر نشه هيچ كسي در به در نشه صاب خونمونبلان فردا نياد اساس و تو كوچه خيس نريزه با داد و بيداد اگر كه نصف شب بابام بساتشو جمع بكنه يه ذره از اربدهاش سر همون كم بكنه با سيلي تو گوشم نزنه وقتي كه دل خوشيش كمه مادر بزرگ اگر بازم زياد برام دعا كنه شايد اگر بيشتر ازاين خدا خدا صدا كنه اگر كه خواهر كوچيكم راه بره بازم بي عصاء طوقي خوب و باوفا شاه همه پرندها قسم به ازته خدا مي برمت اماممان رضا معلم نگاه ميكرد به كاشيه روي زمين با بغض سردي تو صداش گفت برو بچه جون بشين نمره ٢٠ ارزونيت. فقط فقط تو انشاء تو نخون گاهی وقتها آنقدر می شکنیم که دیگر چیزی برای شکستن باقی نمی ماند وقتی تمام قلبت چون شیشه بی ارزش پنجره ای شسکت نوبت آرزوهایت می رسد یکی یکی برایت می شکنند تمام تکه هایش روی نفست هموار می شود وتو نفس کشیدن را فراموش می کنی و جالب اینکه همه این کارها را کسی می کند !!!که ادعای عاشقیش از اینجا تا هفت آسمان عشق بود !!!اینکه کداممان عوض شده ایم مهم نیست !!!لحظه ها در گذرند و در این میان فقط عشق است که یتیم مانده است دوباره آسمان اين دل ابري شده . دوباره دل هوای با تو بودن کرده....نگو این دل دوری عشقت و باور کرده... دل من خسته از این دست به دعاها بردن حالا من یه آرزو دارم تو سینه... حالا من یه آرزو دارم تو سینه... حالا من یه آرزو دارم تو سینه... توی هفتا آسمون تو تک ستاره منی.... حالا من یه آرزو دارم تو سینه... دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
http://aprin.loxblog.com/
http://aprin.webphoto.ir/
برچسبها:
«چه سیبهای قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
_قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب میکند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگیها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
_ و نوشداروی اندوه؟
_ صدای خالص اکسیر میدهد این نوش.
چراغ روشن بود.
و چای می خوردند.
_ چقدر هم تنها!
_ خیال میکنم
دچار آن رگ پنهان رنگها هستی.
_ دچار یعنی
عاشق.
_ و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
_ چه فکر نازک غمناکی!
_ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
_ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
_ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصلهای هست.
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصلهای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصلههاست.
صدای فاصلههایی که
_ غرق ابهامند.
_ نه،
صدای فاصلههایی که مثل نقره تمیزند.
و با شنیدن یک هیچ میشوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیههاست.
و او ثانیهها میروند آن طرف روز .
و او ثانیهها روی نور میخوابند.
و او و ثانیهها بهترین کتاب جهان را.
به آب میبخشند.
و خوب میدانند
که هیچ ماهی هرگز.
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.
و نیمه شبها، با زورق قدیمی اشراق
در آبهای هدایت روانه میگردند.
و تا تجلی اعجاب پیش میرانند.
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
برچسبها:
دوباره اين چشمهاي خسته باراني شده .دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگي را براي اين دل ميخوانم .
ميخوانم و اشک ميريزم ، آنقدر اشک ميريزم تا اين اشکها تبديل به گريه شوند .
در گوشه اي ، تنهاي تنها و خسته از اين دنيا .دوباره اين دل بهانه ميگيرد و درد دلتنگي را در دلم بيشتر ميکند .
خيلي دلم گرفته است ، مثل همان لحظه اي که آسمان ابري مي شود .
خيلي دلم گرفته است ، مثل همان لحظه اي که پرنده در قفس اسير است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هايي که در آسمان آزادانه پرواز ميکنند چشم دوخته است .
دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،
مثل لحظه شکستن يک قلب تنها .دوباره خورشيد مي رود و يک آسمان بي ستاره مي آيد و دوباره اين دل بهانه ميگيرد .
به کنار پنجره ميروم ، نگاه به آسمان بي ستاره .
آسماني دلگيرتر از اين دل خسته .يک شب سرد و بي روح ، سردتر از اين وجود يخ زده .
خيلي دلم گرفته است ، احساس تنهايي در وجودم بيشتر از هميشه است .
تنهايي مرا مي سوزاند ، دلم هواي تو را کرده است .
دوباره اين دل مثل چشمانم در حسرت طلوعي ديگر است .
آسمان چشمانم پر از ابرهاي سياه سرگردان است ، قناري پر بسته در گوشه اي از قفس اين دل نشسته و بي آواز است .
هوا ، هواي ابريست ، هواي دلگيريست .ميخواهم گريه کنم ، ميخواهم ببارم .دلم ميخواهد از اين غم تلخ و نفسگير رها شوم .
اما نمي توانم …دوباره دلم گرفته است ، خيلي دلم گرفته است ،اما کسي نيست تا با من درد دل کند ، کسي نيست سرم را بر روي شانه هايش بگذارم
و آرام شوم … هيچکس نيست ...!
همه آرزوهام با رفتن تو مردن....
که دوباره چشم من تو رو ببینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...
که دوباره چشم من تو رو ببینه...
واسه پیدا کردنت تن به دل صحرا می دم...آخه تو رنگ چشات هیبت دنیا رو دیدم...
بخدا...ناز دو چشمات و به دنیا نمی دم....
که دوباره چشم من تو رو ببینه...
برچسبها:
یه روزی خودت میفهمی که چرا ازت بریدم// که چی شد با همه عشقم نفرتو به جون خریدم
یه روزی میای سراغم به خیالت که من هستم// اما اون وقت خیلی دیره آخه اون روز دیگه نیستم
یه قدم مونده به مرگم یه نفس مونده به پرواز// تو این سکوت ممتد رفته واژه مرده آواز
یه روزی میای میبینی جای من یه سنگه قبره//که روی دلش نوشته اینجا آرامگه صبره
یه روزی میای به خونم خونه ای که یه مزاره//خونه ای که مثل قلبم در و پنجره نداره
یه روزی دلت میسوزه واسه این دله شکسته//واسه این غریبه تنها واسه این همیشه خسته
یه روزی بهت میگن که منو باده غصه برده//اونی که خیلی دوست داشت نبودی جون داده مرده
یه روزی میای که رفتم تویه جاده های باریک//خوابیدم زیره یه مشت خاک توی قبر سرد و تاریک
یه روزی میای سراغم به خیالت که من هستم// اما اون وقت خیلی دیره آخه اون روز دیگه نیستم http://aprin.loxblog.com/
http://aprin.webphoto.ir/
برچسبها:
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران
برچسبها:
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
دوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارمدوستتدارم
برچسبها:
» مادرم دوست دارم...
» ...
» خداوند...
» ...
» روزگار...
» ...
» ادامه...
» ...
» دله سنگی...
» تنهایی...
» ...
» ...
» a heart of stone...
» شعر عاشقانه...
» نفرت از عشق...
» مواظب خودت باش...
» عشق نامرد...
» چند جملی زیبا...
» سکوت...
» غم دوست...
» وفاداری...
» عشق مرگ شکست...
» مگر نه عشق تنها با اشک سخن میگوید ؟…
» عشق...
» از عشق...
» خدا...
» وقت رفتن...
» مرگ... عشق...
» عشق...
» برای سلامتیش...
» دوستت دارم...
» ايستگاه خدا...
» دل نوشته...
» عشق یعنی...
Design By : Pichak |